سلام
خیلی وقته چیزی نمینویسم
این بار میخوام بنویسم برای تو بنویسم
تویی که از من فرار میکنی......
تویی که با یه تصمیم 2 ساله منو تو کما فراستادی
هیچ وقت نمیتونم اون لحظه هارو فراموش کنم
تمام اون دلتنگی ها تمام اون .......
دلتنگی هام کم نشده که هیچ بیشتر از قبل شده
دیگه نمیدونم باید چیکار کنم
به کی بگم!
(( هیچکی نمیتونه بفهمه که دلم از چی گرفته
هیچکی نمیتونه که صدام از چی گرفته ))
تو خودت خوب میدونی انتظار کشیدن چقدر سخته
2 سال انتظار کشیدم .......
هر چی بد بختی بود کشیدم......
با خودم گفتم شاید با این مشکلات بتونم گذشته رو فراموش کنم
اما بازم نشد نشد نشد نشد نشد نشد نشد ............
نمیدونم چیکار کنم فقط یه کار بلدم که بکنم
اونم انتظار کشیدنه
آخره حرفامو با این شعر تمامش میکنم
(( هنوزم زمستون به یادت بهاره
تو قلبم کسی جز تو جایی نداره
صدایه دلم سازه نا سازگاره
سکوتم به جز تو صدایی نداره ))
یه روزی یه قولی بهت دادم هنوزم رو حرفم هستم
دیگه چیزی ندارم بگم.....
تا بعد